|
یک شنبه 18 تير 1398برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : زری
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است، وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم... وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند... و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم... بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي تفاوت مي گذرد...
سلام به همه تـــــون خوش اومدین امیدوارم نهایت استفاده رو بکنین به شرطی که نظر یادتون نره
دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : زری
گل خوش رنگ و بوی من حسین است بهشت آرزوی من حسین است مزن دم پیش من از لاله رویان
که یار لاله روی من حسین است من آن مداح مست سینه چاکم که ممدوح نکوی من حسین است همه در گفتگوی این و آنند ولیکن گفتگوی من حسین است سخن بی پرده می گویم زمستی می و جام و سبوی من حسین است چو مرغ حق که از حق میزند دم طنین های و هوی من حسین است از آن بر تربتش سایم جبین را که عز و آبروی من حسین است احد گوئی از آن باشد شعارم که پیر و نکته گوی من حسین است (استاد احد ده بزرگی) * بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم یک لحظه غم تو را فراموش کنم تا نقش تو را به دیده منقوش کنم تا جام محبت تو را نوش کنم تا زمزمة نوازشت گوش کنم صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش کنم برگیرم و، بوسم و، در آغوش کنم زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم این داغ، عیان، ز لاله گوش کنم زآن چشمة چشم خویش پرجوش کنم برخیزم و، پیکرم سیه پوش کنم؟ هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم ( شعر از : حبیب الله چایچیان)
دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:, :: 21:6 :: نويسنده : زری
باز در خاطرهها یاد تو، ای رهروِ عشق
چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 22:18 :: نويسنده : زری
زائر غریب من از کدام کربلا رسیده ای مثل دشت تشنه ای از عطش /لبت بر از ترک ترک ترک ترک دست های تو کجاست از فراز نیزه ی کدام نانجیب بال و بر گشودی اه...... کوچه از لبم تا همیشه کوچ کرده خنده ام باز هم از نزاد ابی برنده ام با تمام خستگی راه ناتمام خویش را راگم نکردهام
ا/ب اب ب/ا با اب/بابا در اولین روز های دبستان باکشیدن صدای ا/ب مداد قرمزم نوشت ســـــــــلام بر حســـــــــــــــــــــــین و رگ های ابی دفترم سرخ شد
چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:, :: 21:3 :: نويسنده : زری
چه انتــــــــــــــــــــــــظار عجیبــــــــی توبیــــــن منتظران هم عزیز من چه غریبــــی بدون هیچ ســـــعی تلاش فقط نشــــــــــسته گوییم خـدا کند که بیـایی
بس کجایی بیا دیگه . توروخدا همه منتظرن بس کجاموندی سال هاست که هرجمعه از بنجره ی چوبی اتاق چشم به یک نقطه خشک میشه کـــــــــــــــــــــه بیای .بیای و دنیا را گلستان کنی وتو این گلستان عدالتی کنی عادلانه . بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : زری
ماه را نگاه کن امده در اسمان دوباره با دلی امیدوار خستگی ندارد او همیشه.... همان لحظه هایی می اید -که باید بیاید- ماه را نگاه کن و نگاه خسته ی مرا صدا بزن .. صدا بزن .. تادوباره مثل ماه بشکفم تا دوباره مثل ماه ....به عشق تو اثری از جعفر ابراهیمی
یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, :: 22:45 :: نويسنده : زری
صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت هییم مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره بافت و روز خوبی داشت فردای اون روز دو تار مو بیشتر نمونده بود باز باخود گفت هییم امروز فرق وسط وا میکنم کرد باز روز خوب گذشت روز فقط یک تار مو براش مونده بود باخود گفت امروز دم اسبی میبندم بست و باز روز خوب گذشت تازه خیلی هم بهش می امد روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود فریاد زد ایول .......امروز دیگه درد سر مو درست کردن ندارم /////////////......همه چیز به نگاه تو برمیگرده ...میتونی از زندگی لذت ببری یا ازش ناامید شی..............بسترم صدف خالی یک تنهایی است و تو چون مروارید گردن اویز کسان دگری...........................
|